تدبیر و چارهاندیشی با نیکوترین شیوه در برابر محدودیتها و رخدادها را شاید بتوان منطقیترین پاسخ به فلسفهی آفرینش در این جهانِ پُر مُخاطره دانست. یکی از این مُخاطرات، فهم غیرمنطقی از تنوّعهاست؛ تنوّعهایی که شاید بتوان ایجاد یا بقایشان را حاصلِ ارادهی آفریدگار یکتا دانست؛ آفریدگاری که در تعامل با این تنوّعها، نسخهای با محتوای «همشناسی» تجویز کرده و واکنشهای کینهتوزانه و خصومتپیشانه را پاسخی مثبت به تحریکِ ابلیسِ مطرود میداند.
«همشناسی» به عنوان نسخهی مطلوبِ خالق در تعامل با تنوّعها، لازمهی نیل به توسعهی اجتماعی نیز هست؛ زیرا عدمشناخت، مانعی جدّی در برابر رویش بذرهای «اعتماد» در قلبِ مخاطبان است. اندیشهورزان حوزهی توسعهشناسی، سرمایههای اجتماعی را یکی از ارکانِ توسعه دانسته و مهمترین وجهِ سرمایههای اجتماعی را «اعتماد» مینامند. سقفِ اعتماد بر ستون «صداقت» بنا گشته است و از دلِ اعتماد، هم «مشارکت» میروید و هم «امنیّت» میزاید؛ در پرتو مشارکت است که اعضای یک جامعه، به نقشپذیری و تولیدِ ارزش و فایده روی میآورند و رونق و پویایی میآفرینند و به یُمنِ امنیّت است که زمینههای همزیستی مسالمتآمیز در یک جامعه فراهم میآید و آشتی و آرامش، جانمایهی حیاتِ اجتماعی میگردد. فلذا میتوان اعتماد را لازمهی شکلگیری پیوندها و معاهداتِ اجتماعی و ایجادکنندهی تعاون و همیاری دانست و احقاقِ تحلیل فوکومایا مبنی بر نقشِ صداقت و اعتماد در خلقِ اشتیاق برای کارهای مشارکتی و تعاونی را به تماشا نشست و توصیف آنتونی گیدنز از اعتماد را به عنوان زیربنای توسعه، جدّی گرفت و کثرتِ آن را زمینهساز افزایش مشارکت مردم در عرصههای مختلف و کاهش آسیبهای اجتماعی تلّقی کرد. اشارهی رابرت پاتنام به ویژگی خودتقویتکننده و خودافزایندهی عناصر سرمایههای اجتماعی و منتج شدن بازتولید فضایل ناشی از آنها به تعادل اجتماعی نیز قابل تأمّل است که البته حصول و وصول این کالاهای ارزنده –یعنی صداقت، اعتماد، امنیت، مشارکت، تعاون و همیاری- مرهونِ عنایتِ جدّیِ آدمی به فرایند «همشناسی» است.
ما دیگران را خواه دوست بدانیم و خواه دشمن، حاجت به شناختِ آنها داریم؛ حاجت به شناخت، بدان سبب است تا اگر دوست هستند بتوانیم زمینههای تقویتکنندهی پیوندِ دوستی با آنها را بشناسیم و به آنها بشناسانیم و رشتههای این پیوند را مستحکم بگردانیم؛ و اگر دشمن هستند بتوانیم روششناسیشان را در حیلهپردازی کشف کنیم و برای خنثی کردنِ حلیهها و حملههایشان چارهاندیشی نماییم و بلکه فراتر از آن، با زدودنِ سوءتفاهمها، ذهنِ آنها را از تلقّیهای منفی نسبت به خویش بشوییم و شناختشان را تصحیح و به واقعیت نزدیکتر نماییم. یکی دیگر از زمینههای ضرورتساز اهتمام به رویکردِ همشناسی را میتوان در این واقعیت جستجو کرد که آدمی، هرآنچه و هرآنکس را که نشناخت، آمادگی روانی دشمنی با او خواهد داشت؛ آنچنان که گفتهاند «الإنسانُ عدوّ بما یجهل» یعنی آدمی نسبت به آنچه که شناختی از آن ندارد، دشمن است. از اینرو، همشناسی میتواند این زمینهی روانی خصومتآفرین را مسدود نماید.
پس از درکِ ضرورتِ همشناسی در تعاملاتِ اجتماعی، نوبت به رعایتِ ملاحظاتی میرسد که شناختِ ما از دیگران را اعتبار میبخشد. نمیخواهم سخن را به درازا بکشانم و با اطالهی آن، مطلب را از حوصلهی قرائتِ کنونی خارج کنم، از اینرو به ذکر مهمترین و در عین حال، سادهترین ملاحظهای که میتواند به مقصودِ مذکور وفا نماید اکتفا میکنم که آنهم «اتصال مستقیم و بدونِ واسطهی ما با منابع و مراکز متعلق به موضوع موردِ شناخت» است. اگر فرضِ خطاپذیری بشر را بپذیریم، میتوان گفت وقتی ما کسی را از زبانِ خودش نشناختیم و بجای ارتباط مسقیم با وی، بر دادههای استنباطی و مخابرهشدهی دیگران تکیه کردیم، طبیعی است که صحّتِ این شناخت، آلوده به تردید بگردد و اتقان و وثاقت از آن سلب بشود. بنابراین، از یکسو برای شکلدهی به یک تعاملِ اجتماعی متعادل، اهتمام به همشناسی ضرورت مییابد و از سوی دیگر برای اعتبارِ همشناسی، اتصالِ مستقیم به منابعِ متعلق به موضوعِ موردِ شناخت، مورد توجّه و تأکید قرار میگیرد.
امید است توانسته باشم در چارچوبِ عنوان مطلب، مقصود و دغدغهی خویش را منتقل کرده باشم!
نظرات